امام حسین(ع):

هفتاد دو مجنون زلیلی شده عاقل

هفتاد دو فرهاد به شیرین شده واصل

هیهات که جان گیرد از آنها ملک الموت

جان دست حسین است نه بازیچه قاتل

--------------------------

با نام حسین به سینه ها گل بزنید

از اشک به بارگاه او پل بزنید

گویند که هر زمان گرفتار شدید

بر دامن ما دست توسل بزنید

--------------------------

دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم

بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم

فردا که کسی را به کسی کاری نیست

دامان حسین اگر نگیرم چه کنم

--------------------------

کاش بودیم آن زمان کاری کنیم

از تو و طفلان تو یاری کنیم

کاش ما هم کربلایی می شدیم

در رکاب تو فدایی می شدیم

--------------------------

روزی  که مرا  راهی عالم کردند

مدهوش عزا واشک وماتم کردند

کامم به غبار کربلا باز شد

چشمان مرا نذر محرم  کردند

--------------------------

از عرش ، از میان حسینیهء خدا

آمد صدای نالهء « حی علی العزاء »

جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد

گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا

جبریل بال خدمت خود را گشود و گفت :

" یا رب اجازه هست ، شوم فرش این عزا "

آدم ز جنت آمد و ناله کنان نشست

در بزم استجابت بی قید هر دعا

او که هزار بار به گریه نشسته بود

یک یا حسین گفت و همان لحظه شد به پا

آری تمام رحمت خود را خدا گرفت

گسترد بر مُحرم این اشک و گریه ها

آن گاه گفت روضه بخوان « ایها الرسول »

جانم فدای تشنه لب دشت کربلا

روضه تمام گشت ولی مادری هنوز

آید صدای گریه اش از بین روضه ها

--------------------------

این چشم‌ها برای که تبخیر می‌شود؟

این حلقه‌ها برای چه زنجیر می‌شود؟

پیراهن محرم من را بیاورید

دارد زمان هیأت من دیر می‌شود

با روضه حسین نفس تازه می‌کنم

وقتی هوای شهر نفسگیر می‌شود

می‌آیم از کدورت و اشک عزای تو

سرچشمه طهارت تصویر می‌شود

من دستمال گریه خود را نشسته‌ام

چون آب هم به نام تو تطهیر می‌شود

اشک تو تا همیشه جوان می‌چکد حسین
 
چشم من است اینکه چنین پیر می‌شود 

من تازه تشنه می‌شوم و گریه می‌کنم

وقتی زگریه چشم همه سیر می‌شود

این قطره نیست آینه توست یا علی

در اشک ما حسین تو تکثیر می‌شود

--------------------------

امام سجاد(ع):

--------------------------

گر بگرید ابر ، چشم اشکبار آرم بیاد  

ور بخندد لاله ، قلب داغدار آرم بیاد 

گر ببینم شمع سوزانى میان انجمن 

سرگذشت عمر را بى‏اختیار آرم بیاد

صحنه‏ها هردم بچشمانم مجسم مى‏شود

خاطرات دردناک و ناگوار آرم بیاد

ابر گه گه گرید اما چشم من هر صبح و شام

روزهاى شام و آن شبهاى تار آرم بیاد

گر ببینم زینت و زیور ، روى گردانم از آن

گوشهاى پاره و بى‏گوشوار آرم بیاد

گر گلى عطشان ببینم در کنار غنچه‏اش 

هم رباب تشنه و هم شیر خوار آرم بیاد

ریزش باران که مى‏بینم بهر دشت چمن 

سنگهاى شامیان نابکار آرم بیاد

گر ببینم آتشى از دور گویم خیمه‏هاست

خیمه و طفلان در حال فرار آرم بیاد 

--------------------------

در جسم جهان فیض بهارانم

من عالم چون زمین تشنه بارانم 

من در زهد دلیل پارسایان جان در عشق امام جان نثارانم

من فرزند حسین و زینت عبادم 

شایسته ترین سجده گذارانم

من با اینهمه منزلت ز سوز دل و جان روشنگر بزم سوگوارانم

من چون لاله همیشه از جگر مى‏سوزم

چون شمع همیشه اشکبارانم

دردا که چه آورد قضا بر سر من ایکاش نمى‏زاد مرا مادر من

--------------------------

حضرت زینب(س):

--------------------------

کربلا در کربلا می ماند اگر زينب نبود

شيعه می پژمرد اگر زينب نبود 

--------------------------

زن مگو مرد آفرین روزگار

زن مگو بنت الجلال اخت الوقار

زن مگو عرش خدا را قائمه

یک محمد یک علی یک فاطمه 

 --------------------------

نه تنها زینب از دین یاوری کرد

به همت کاروان را رهبری کرد

به دوران اسارت با یتیمان

نوازشها به مهر مادری کرد 

 --------------------------

عشق با زینب (س) تبانی کرده است

رنگ گل را ارغوانی کرده است

هست عشق دلبریت، عشق او

صبر زانو می زند در پیش او 

--------------------------

آه از نماز شب نشسته و قامت نا گهان خمیده!

آه از موی سپید یک شبه!

آه از دل زینب !

-------------------------- 

امام حسین علیه السلام:

خواهرم! مرا درنماز شب فراموش نکن (وفیات الائمه ص441 )

-------------------------- 

گل گلخانه‏ی طاهاست زینب

چراغ خانه ی زهراست زینب

علی خود زینت عرش برین است

ولی ، زینت ده مولاست زینب 

-------------------------- 

از بلا پروا کجا دارد دل دریایی‏ات

راه بر طوفان ببندد قامت سینایی‏ات 

سینه‏ات جولانگه امواج طوفان بلاست

شور اقیانوس دارد، دیده دریایی‏ات

حامل منشور خونین حسینی، زینبا! 

-------------------------- 

همین‌که روز بر آن دشت، طرحی از شب ریخت

هزار کوه مصیبت به دوش زینب ریخت

نظاره کرد چو «شمس الشموسِ» ‌بی ‌سر را

به گوش گوش فلک، ناله ناله یا رب ریخت 

-------------------------- 

نهضت سرخ حسینى گرچه در یک روز بود 

همت ابلاغ بر تاریخ کار زینب است

-------------------------- 

کربلا اى عاشقان چشم انتظار زینب است

راههاى شام و غربت شرمسار زینب است 

تا قیامت آسمانیها عزادار حسین

رودها تفسیر اشک بى‏شمار زینب است 

نهضت سرخ حسینى گرچه در یک روز بود

همت ابلاغ بر تاریخ کار زینب است 

اى علمها سر فرود آرید بهر احترام

رایت عباس اینک بى‏قرار زینب است 

این محرّمها که پى‏درپى شکوفا مى‏شود

حکمتش تا صبح محشر یادگار زینب است 

-------------------------- 

حضرت رقیه(س):

-------------------------- 

دشمن خرابه را به تو آسان گرفته بود

از من هزار بار ولی جان گرفته بود

سر بر اطاعت دل ِ مجنون گرفته بود

پایم اگر که راه ِ بیابان گرفته بود

حتی توان ِ سینه زدن هم نداشتم

این سینه حال ِ شام ِ غریبان گرفته بود

در پای ِ نیزه ، عطر ِ تلاوت شنیده ام

دستم صفای صفحۀ قرآن گرفته بود

در کوفه خطبه می شکند دیدن ِ سرت

پیشانی ات توانِ سخنران گرفته بود

پایم شتاب را به صف ِ بوته های خار

از تازیانه های شتابان گرفته بود

اینجا به انتظار دلم طعنه می زند

چوبی که بوسه از لب و دندان گرفته بود

عمرم به قد سورۀ کوثر مجال داشت

آری سه آیه بود که پایان گرفته بود

رؤیای وصل بر سر ِ دختر خراب شد

آن شب خرابه ، جلوۀ باران گرفته بود

-------------------------- 

دوباره پلک خستهء تری به خواب می رود

توان ندارد او ولی چه با شتاب می رود

نگاه کن به فاطمی ترین اسیر قافله

که مثل عکس سوخته میان قاب می رود

آبله پشت آبله نمی رسد به قافله

ز نیزه بوسه ای رسد پا به رکاب می رود

لباس های کوچکش دگر به او نمی خورد

که ثانیه به ثانیه چو شمع آب می رود

گل بنفش را ببین به صورت بنفشه ای

که زیر بار چشم ها از او گلاب می رود

شام سیاهِ شام را به شامیان سیاه کرد

همین که هفت پشت او به آفتاب می رود

دفتر قصهء غمش چه زود بسته می شود !

ببین فقط سه صفحه از متن کتاب می رود

-------------------------- 

شاید که خواب دیده ام ، این سر خیالی است

اما نه خواب هم که بود باز هم عالی است

مهمان من قدم به سر چشم ما گذار

هر چند دست سفرۀ این طفل خالی است

خون لاله های گیسویم از لطف سنگ هاست

فرش سپید تو پُر گل های قالی است

با من با زبان ِ سیلی شان حرف می زند

یعنی جواب هر چه بپرسم سؤالی است

تنها زدند و در دل خود هم نگفت کس

این کودک یتیم کدامین اهالی است

بابا سری شبیه عمو چند وقتی است

از روی نیزه خیره به من این حوالی اَست

عمه گرفته دست مرا راه می برد

بابا بگو به خاطر کم سن و سالی است