زندگینامه امام محمد باقر(ع)
زندگینامه امام محمد باقر(ع)
امام محمدبن علی علیه السّلام ، ابوجعفر محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیهم السّلام ، امام پنجم از ائمّة اثناعشر و یکی از چهارده معصوم . راویان و محدثان به طور غالب با کنیة ابوجعفر از آن حضرت یاد کرده اند. برای تمایز احادیث منقول از امام نهم ، حضرت محمّدبن علی الجواد علیه السّلام ، که او نیز کنیة ابوجعفر داشته است ، از روایات امام باقر علیه السّلام ، لفظ «ثانی » را به کنیة امام نهم افزوده اند. لقب مشهورشان «باقر» است امّا القاب دیگری چون «هادی » و «شاکر» هم داشته اند. نقش انگشتری ایشان «اَلْقُوَّةُ للّهِ جمیعاً» بوده است .
نَسَب . حضرت باقر علیه السّلام از سوی پدر، نوة امام حسین علیه
السّلام و از سوی مادر، نوة امام حسن علیه السّلام است . مادرشان فاطمه دختر امام
حسن علیه السّلام بود، ازینرو در حقّ او گفته اند: علویی بود که از دو سوی علوی بود
و فاطمیی بود که از دو سوی فاطمی بود فاطمه بنت الحسن ، که به امّ عبداللّه (یا امّ
عبد، یا امّ حسن ) شهرت داشت ، بانویی جلیل القدر بود و از حضرت صادق علیه السّلام
دربارة او نقل شده است که «او صدّیقه بود و در آل حسن زنی چون او نبوده است »
برخی مادر امام پنجم را دختر حسن مثنّی * و نوة امام مجتبی علیه السّلام دانسته
اند. این قول صحیح نیست ، زیرا مورّخان قرن سوّم تصریح کرده اند که او دختر امام
مجتبی علیه السّلام بوده است .
گروهي مادر ام ّعبداللّه را ام ّفَرْوه دختر
قاسم بن محمّدابی بکر (متولّد 37) دانسته ، که اشتباه است . زیرا به تصریح علما، ام
ّفروه همسر امام باقر علیه السّلام بوده است . منشأ این اشتباه خطایی است که در
کتابت و نقل رخ داده و بر اثر حذف شدن قسمتی از روایت ، عبارت راجع به فرزندان امام
باقر علیه السّلام (یعنی امام صادق علیه السّلام و عبداللّه بن محمّد) به خطا به
مادر آن حضرت نسبت داده شده است . این اشتباه در بحارالانوار تکرار شده است
.
تولد و وفات . همة منابع محل تولد آن حضرت را مدینه نوشته ، ولی در سال
ولادتشان اختلاف دارند. بیشتر منابع تولد آن حضرت را در 57 هجری دانسته اند برخی از
مورخان نیز بر این قول اند امّا عدّه ای سال 56 را ذکر کرده اند در روز تولد ایشان
نیز اختلاف است . شیخ طوسی و فضل بن حسن طبرسی روز ولادت آن حضرت را روز جمعه اول
ماه رجب و به گفتة طبرسی بعضی تولّد ایشان را در سوم صفر می دانند. از معاصران نیز،
سیدمحسن امین و حاج شیخ عباس قمی آن را سوم صفر یا اول رجب ؛ و ابن خلّکان سوم صفر
ضبط کرده اند.
دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى كه سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . يعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .
در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امويان و بر سر كار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسى و ظهور سرداران و مدعيانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و ديگران مطرح است , ترجمه كتابهاى فلسفى و مجادلات كلامى در اين دوره پيش ميآيد , و عدهاى از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا ميشوند .
قاضيها و متكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پديدميآيند و فقه و قضاء و عقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسير مينمايد , و تعليمات قرآنى - به ويژه مسأ له امامت و ولايت را , كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا , افكار بسيارى از حق طلبان را به حقانيت آل على ( ع ) متوجه كرده بود , و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى ودين به دنيا فروشان برگرفته بود , به انحراف ميكشاندند و احاديث نبوى را دربوته فراموشى قرار ميدادند .
برخى نيز احاديثى به نفع دستگاه حاكم جعل كرده ويا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مينمودند .
اينها عواملى بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنهابايستند .
بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعيت مساعد روزگار سياسى , براى نشر تعليمات اصيل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشيع و علوم اسلامى را پايهريزى نمودند .
زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقى تعليمات پيامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و ميبايست به تربيت شاگردانى عالم و عامل و يارانى شايسته و فداكار دست يازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوين و تدريس كنند .
به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مركز علماء ودانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود .
در مكتب تربيتى امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته ميشد .
ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و اميرالمؤمنين ( ع ) و پدر و جد خود بود واين صدقات را بر بنى هاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم ميكرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .
امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .
سيرت و صورتش ستوده بود .
پيوسته لباس تميز و نوميپوشيد .
در كمال وقار و شكوه حركت ميفرمود .
از آن حضرت ميپرسيدند : جدت لباس كهنه و كم ارزش ميپوشيد , تو چرا لباس فاخر بر تن ميكنى ؟ پاسخ ميداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , كه محرومان و فقرا و تهيدستان زيادبودند , چنان بود .
من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار , نميتوانم تعظيم شعائر دين كنم .
امام پنجم ( ع ) بسيار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خويش برخورد بود .
با همه اصحاب مصافحه ميكرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق ميفرمود .
در ضمن سخنانش ميفرمود : مصافحه كردن كدورتهاى درونى را از بين ميبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - ميريزد .
امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگيرى از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين وعيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينى , كمال مواظبت را داشت .
ميخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقى را به مردم تعليم نمايد .
در روزهاى گرم براى رسيدگى به مزارع و نخلستانها بيرون ميرفت , و باكارگران و كشاورزان بيل ميزد و زمين را براى كشت آماده ميساخت .
آنچه ازمحصول كشاورزى - كه با عرق جبين و كد يمين - به دست ميآورد در راه خدا انفاق ميفرمود .
بامداد كه براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) ميرفت , پس از گزاردن فريضه , مردم گرداگردش جمع ميشدند و از انوار دانش و فضيلت اوبهرهمند ميگشتند .
مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاى ديگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقايق اسلامى - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خودفروخته - كوشش بسيار كردند .
ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهاى بيسابقه آل ابوسفيان , كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه كردند , در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأ له امامت و رهبرى , كه تنها شايسته امام معصوم است , سعى بليغ كردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند ; تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جايى رسيد كه فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پايهگذارى نمود , و احاديث و تعليمات اسلامى را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .
امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و يادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منكرو امام باقر ( ع ) با تشكيل حلقههاى درس , زمينه اين امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دينى را براى مردم روشن فرمود .
رسول اكرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينى وحى الهى وظايفى را كه فرزندان و اهل بيت گرامياش در آينده انجام خواهند داد و نقشى را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احاديثى كه از آن حضرت روايت شده , تعيين فرموده است .
چنان كه در اين حديث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد .
صداى كودكى را شنيد , پرسيد كيستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسينم , جابر گفت : نزديك بيا , سپس دست او راگرفت و بوسيد و عرض كرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .
فرمود : شايد زنده بمانى و محمدبن على بن الحسين كه يكى از اولاد من است ملاقات كنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حكمت دهد .علم و دين را نشر بده .
امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينى و تعليم حقايق قرآنى و احاديث نبوى ( ص ) پرداخت .
اين جابر بن عبدالله انصارى همان كسى است كه در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين ( ع ) به همراهى عطيه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعين حسينى به كربلا آمد و غسل كرد , و در حالى كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد .
بارى , امام باقر عليه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهى بود .
نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت وكلمات قصار و اندرزهايى همراه است , كه به ويژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است .
بنا به رواياتى كه نقل شده است , در هيچ مكتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .
در زمان اميرالمؤمنين على ( ع ) گوئيا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان كه بايد - بر مردم روشن نبود , گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حيات مادى بيرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشيده بودند , و در كنار درياى بيكران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانميدانستند .
بي جهت نبود كه مولاى متقيان بارها ميفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پيش از آنكه من را از دست بدهيد از من بپرسيد .
و بارها ميگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمين آشناترم .
ولى كو آن گوهرشناسى كه قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدريج , به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامى را درك ميكردند , و مانند تشنه لبى كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول يكى از مورخان : مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكر كشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .
امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبودحماسه آفرينان - فراهم نبود , از اين رو , نشر معارف اسلام و فعاليت علمى راو هم مبارزه عقيدتى و معنوى با سازمان حكومت اموى را , از اين طريق مناسبترميديد , و چون حقوق اسلام هنوز يك دوره كامل و مفصل تدريس نشده بود , به فعاليتهاى ثمر بخش علمى در اين زمينه پرداخت .
اما بدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حكومت بود , مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار ميگرفت .
در عين حال امام هيچگاه از اهميت تكليفى شورش ( عليه دستگاه ) غافل نبود , و از راه ديگرى نيز آن را دامن ميزد : و آن راه , تجليل و تأ ييد برادر شورشياش زيد بن على بن الحسين بود .
رواياتى در دست است كه وضع امام محمد باقر ( ع ) كه خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فكرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصيل اسلامى و جهان بينى خاص قرآن , و تنظيم مبانى فقهى و تربيت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوين مكتب داشته , موضع انقلابى برادرش زيد را نيز تأ ييدميكرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) ميفرمود : خداوندا پشت من را به زيد محكم كن .
و نيز نقل شده است كه روزى زيد بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زيد بن على را ديد , اين آيه را تلاوت كرد : يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله .
يعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشيد و گواهان , خداى را .
آنگاه فرمود : انت و الله يا زيد من اهل ذلك , اى زيد , به خدا سوگندتو نمونه عمل به اين آيهاى .
ميدانيم كه زيد برادر امام محمد باقر ( ع ) كه تحت تأ ثير تعليمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دين قيام كرد .
سرانجام عليه هشام به عبدالملك اموى ,در سال ( 120 يا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج كرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .
بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند .
و چنانكه تاريخ مينويسد : گرچه نهضت زيد نيز به نتيجهاى نينجاميد و قيامهاى ديگرى نيز كه در اين دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتايجى نرسيد , ولى اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرك و بيدارى و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاك شيعه را درجوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است .
امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند , كه زمينه را مساعد نميديدند , ولى در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار , كه نوعى ديگر از مبارزه است , دست زدند .
چه در اين دوره , حكومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسيان دامنگير آنان شده بود , از اين رو بهترين فرصت براى نشرافكار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت , پيش آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسى به شكل پايهريزى و تدوين اصول مكتب - كه امرى بسيار ضرورى بود - پيش آمد .
اما چنان كه اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا كه پاى مصالح حكومتى پيش ميآمدو احساس ميكردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برميگيرد و خط صحيح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت كه دنباله خط رسالت و بالاخره حكومت الله است تعليم ميدهد , تكان ميخوردند و دست به ايذاء و آزار وشكنجه امام ( ع ) ميزدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ... براى شناخت اين امر , به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است ميپردازيم : در يكى از سالها كه هشام بن عبدالملك , خليفه اموى , به حج ميآيد , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نيز به حج ميرفتند .
روزى در مكه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى ميكند و در آن سخنرانى تأ كيد بر سر مسأ له پيشوايى و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفههاى خدا در زمين ايشانند نه ديگران , و اينكه سعادت اجتماعى و رستگارى در پيروى از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران .
اين سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته ميشود , آن هم در مكه در موسم حج , طنينى بزرگ مييابد و به گوش هشام ميرسد .
هشام در مكه جرأ ت نميكند و به مصلحت خود نميبيند كه متعرض آنان شود .
اما چون به دمشق ميرسد , مأ مور به مدينه ميفرستد و از فرماندارمدينه ميخواهد كه امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه كرد , و چنين ميشود .
حضرت صادق ( ع ) ميفرمايد : چون وارد دمشق شديم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد .
هنگامى كه به مجلس او درآمديم , هشام بر تخت پادشاهى خويش نشسته و لشكر و سپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .
نيز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهايى كه درآن نشانه براى تيراندازى ميگذارند ) در برابر او نصب كرده بودند , و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازى بودند .
هنگامى كه وارد حياط قصر او شديم , پدرم در پيش ميرفت و من از عقب او ميرفتم , چون نزديك رسيديم , به پدرم گفته : شما هم همراه اينان تير بيندازيد پدرم گفت : من پير شدهام .
اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر من را معاف دارى بهتر است .
هشام قسم ياد كرد : به حق خداوندى كه ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نميدارم .
آنگاه به يكى از بزرگان بنى اميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او ( يعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نيز در مسابقه شركت كند .
پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تير نير بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشيد و بر ميان نشانه زد .
سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد ... تاآنكه نه تير پياپى افكند .
هشام از ديدن اين چگونگى خشمگين گشت و گفت : نيك تير انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترين عرب و عجمى در تيراندازى .
چراميگفتى من بر اين كار قادر نيستم ؟ ...
بگو : اين تيراندازى را چه كسى به توياد داده است .
پدرم فرمود : ميدانى كه در ميان اهل مدينه , اين فن شايع است .
من در جوانى چندى تمرين اين كار كردهام .
سپس امام صادق ( ع ) اشاره ميفرمايد كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد .
در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن ميگويد .
امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامى بايد چگونه باشد , سخن ميگويد .
اينها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بيش از پيش ناراحت ميكند .
بعضى نوشتهاند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند .
و چون به او خبر ميدهند كه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها ميكند و به شتاب روانه مدينه مينمايد .
و پيكى سريع , پيش از حركت امام از دمشق , ميفرستد تا در آباديها و شهرهاى سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبليغ كنند تا بدين گونه ,مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأ ثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند .
با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر , از تماس با مردم - حتى مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلت نميورزد .
جالب توجه و قابل دقت و يادگيرى است كه امام محمد باقر ( ع ) وصيت ميكند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) كه مقدارى از مال او را وقف كند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ايام حج و در منى محل اجتماع حاجيها براى سنگ انداختن به شيطان ( رمى جمرات ) و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند .
توجه به موضوع و تعيين مكان , اهميت بسيار دارد .
به گفته صاحب الغدير -زنده ياد علامه امينى - اين وصيت براى آن است كه اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مكان مقدس با پيشواى حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد , واز ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد , و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .
شهادت امام باقر ( ع )
حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت , نشر و تبليغ فرهنگ اسلامى , تعليم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا كردن سنتهاى جد بزرگوارش در ميان خلق , متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , كه تنها خليفه راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين است , پرداخت و لحظهاى از اين وظيفه غفلت نفرمود .
سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه به وسيله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .
پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع - كنارپدر بزرگوارش - به خاك سپردند .
(تاریخ رحلت امام باقر علیه السّلام را با اختلاف پنج سال ، از
113 تا 118، ذکر کرده اند. تاریخ رحلت آن حضرت را سال 117 و مدت عمرشان را 73 سال
دانسته اند. بیشتر مورخان وفات آن حضرت را در 114 و اکثر سیره نویسان عمر وی را 57
سال دانسته اند به هر حال ، 73 سال یقیناً نادرست است ، زیرا در آن صورت باید در
سال 44 متولد شده باشند. امّا چون عموم مورخان تولّد پدرش علی بن حسین علیه السّلام
را در سال 38 نوشته اند و بنابر این در سال 44 آن حضرت بیش از شش سال نداشته است ،
امکان تولّد حضرت باقر علیه السّلام در سال 44 منتفی است . هر چند گروهي وفات حضرت
باقر علیه السّلام را به سال 117 می دانند، وي در واقعة عاشورا چهار ساله بوده است
. امّا چون واقعة عاشورا در سال 61 هجری بوده ، وفات آن حضرت سال 114 می شود نه
117. به نظر می رسد که چون مورخان ، ولادت را سال 56 و وفات را 114 ثبت کرده اند،
باید عمر امام باقر علیه السّلام را 58 سال بدانند.
در ماه و روز رحلت آن
حضرت نیز اختلاف است و آن را در ربیع الاوّل و هفتم ذی الحجه و ربیع الا´خر گفته
اند برخی از مورخان ، محل وفات او را دهکده ای به نام حُمَیْمَة واقع در منطقة شراة
بین راه مدینه به دمشق دانسته اند. در بارة محل دفن آن حضرت ، گورستان بقیع در
مدینه ، اختلافی دیده نمی شود.
ابوبصیر از حضرت صادق علیه السّلام ، آن حضرت
می فرماید که پدرم به سال 114 وفات یافت و پس از پدر نوزده سال و دو ماه زنده بود.
چون رحلت امام سجاد علیه السّلام را بیشتر مورخان در محرم نوشته اند، ظاهراً رحلت
امام باقر علیه السّلام در ربیع الاول بوده است . ولی از ظاهر تعبیرِ بیشترِ مورخان
برمی آید که هفتم ذی الحجه را برگزیده اند.)
زنان و فرزندان
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله كه مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود .
ابراهيم و عبيدالله كه از ام حكيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات كردند .
على و زينب و ام سلمه كه از ام ولد بودند .
سوانح حیات ، تولد امام باقر
علیه السّلام در سال 57 و وفات آن حضرت در 114 است و مدت عمر او 57 سال و مدت
امامتش 19 یا 20 سال (محرّم 94 تا ربیع الاوّل یا ذی الحجه 114)است . چهارسال از
حیات جدّ خود امام حسین علیه السّلام و 37 سال از زندگی پدر خود حضرت علی بن حسین
علیه السّلام را درک کرد و دوران زندگیش با حکومت ده تن از خلفای اموی (از معاویة
بن ابی سفیان تا هشام بن عبدالملک ) و ایام امامتش با حکومت پنج تن از ایشان ـ
ولیدبن عبدالملک (متوفی 96) و سلیمان بن عبدالملک (متوفی 99) و عمربن عبدالعزیز
(متوفی 101) و یزیدبن عبدالملک (متوفی 105) و هشام بن عبدالملک (متوفی 125) مقارن
بود. بعضي امامت او را تا زمان خلافت ولیدبن یزیدبن عبدالملک (مقتول 126) و یزیدبن
ولیدبن عبدالملک (متوفی 126) و برادرش ابراهیم بن ولید (مخلوع در 127) بسط داده
اند، اشتباه کرده اند ضمن آنکه وفات امام باقر علیه السّلام را به دوران حکومت
ولیدبن یزید نسبت داده ، گفته است که بعضی وفات ایشان را در روزگار یزیدبن عبدالملک
دانسته اند.
بنابر آنچه از منابع معتبر به دست می آید، دوران زندگی امام
پنجم بیشتر در شهر مدینه به نشر معارف دینی و ارشاد شیعیان و تربیت شاگردان گذشت .
به روایت کلینی و به نقل از او مجلسی ، یک بار در دوران هشام بن عبدالملک آن حضرت و
فرزندش امام صادق علیه السّلام از مدینه به شام احضار شدند. این ماجرا بعد از مراسم
حجّ، که هشام و امام باقر علیه السّلام هر دو در آن حضور داشتند، روی داده و ظاهراً
قصد هشام از این کار ارعاب امام بوده است . سفر دیگر آن حضرت را به شام به دعوت
عبدالملک مروان گزارش کرده اند که البته پیش از دوران امامت او بوده است . دعوت
عمربن عبدالعزیز از ایشان به شام ، به منظور رایزنی برخی از مسائل بوده است . عمربن
عبدالعزیز به فقها علاقة فراوان داشت و آنان را نزد خود دعوت می کرد که از جملة
ایشان امام باقر علیه السّلام بود.
فرزندان . فرزندان حضرت باقر علیه
السّلام را چهار يا پنج پسر و دو دختر به این شرح نوشته اند: ابوعبداللّه جعفر
(امام صادق علیه السّلام ) و عبداللّه مادر این دو اُمّ فَروه دختر قاسم بن محمّدبن
ابی بکر بود؛ ابراهیم و عبیداللّه که در کودکی درگذشتند و مادرشان امّ حکیم دختر
اُسید (اسد و سیّد هم ثبت شده است ) بن مغیرة الثّقفی بود؛ علی و زینب و امّسلَمه
که مادرهایشان کنیز بوده اند. نسل ایشان ، فقط از فرزند برومندش امام صادق علیه
السّلام باقی ماند.
شمایل و سیره . امام باقر علیه السّلام میانه بالا و
گندم گون و لاغرمیان بود. پوستی شاداب و نرم و مویی مجعّد داشت . صدایش نیکو بود و
بر گونه اش خالی دیده می شد. محمّدبن منکدر ایشان را تنومند وصف کرده است در
روایاتی نقل شده است که بر طبق آن ها امام باقر علیه السّلام از پوشیدن لباس خوب و
پاکیزه و تهیّة غذاهای خوب در خانه دریغ نداشت و خصوصاً برای رعایت حال برخی از
افراد خانه این کار را لازم می دید. این نکته از آن جهت حائز اهمیت است که در
روزگار ایشان برخی گرایش های ترک دنیا پیدا شده بود. و شاید به همین دلیل است که
این موضوع در منابع نقل شده است . امام با آن که از مرتبت بلند اجتماعی برخوردار
بود سروَری و دانش و رفتار صحیح را یک جا جمع کرده بود، شخصاً در گرمای حجاز در
مزرعه کار می کرد و انگیزة این کار را اطاعت خدا و بی نیاز شدن خود و خانواده اش از
مردم می دانست. از امام صادق علیه السّلام روایت شده است که فرمود پدرم از سایر
افراد خاندان خود درآمد کمتری داشت ، ولی هزینة زندگی او از همه بیشتر بود. آمد و
شد خویشانش او را دل گیر نمی کرد و از آنان با خوراک های خوب پذیرایی می کرد و جامه
های نیکو و مال نقد می بخشید این روش را با دیگران نیز به کار می گرفت و هرگز از
بخشش به برادران و متقاضیان و کسانی که به امیدی نزد وی آمده بودند، دریغ نمی کرد.
همچنین خدمتکاران خود را در کارهای دشوار، یاری می کرد. هرگاه می خواست به سائلی
کمک مالی کند او را «یا سائل » نمی خواند، بلکه «یا عبداللّه » (ای بندة خدا) می
گفت.
امام باقر علیه السّلام را از زاهدان بزرگ عالم اسلام خوانده اند. با
عبارت «الحاضرُالذّاکر، الخاشعُ الصّابر» از ایشان یاد کرده اند از آن حضرت به
«برهان ارباب مشاهدت » و «امام اولاد نبی » و «گزیدة نسل علی » تعبیر کرده اند .
علاوه بر زهد عملی ، بیانات آن حضرت در تفسیر الفاظی چون عبادت ، محبّت ، غنا،
تقوا، توکّل و دنیا راه گشای کسانی بوده که دین را از وجهة معنوی و عرفانی می
نگریسته اند. امام باقر علیه السّلام در ترسیم مقامات عارفان و بیان حقایق عرفانی
سخنانی دارد که زبان از وصف آن عاجز است . کلینی از امام صادق علیه السّلام نقل
کرده است که فرمود پدرم همواره ذکر خدا می گفت و افراد خانوادة خود را هم به این
کار سفارش می کرد در سفر حجّ او را دیدند که غسل کرد و با پای برهنه وارد منطقة حرم
شد، چون به مسجدالحرام رسید، به کعبه نگریست و با صدای بلند گریه کرد. آن گاه طواف
کرد و بعد از نماز سر به سجده نهاد، هنگامی که سر از زمین برداشت محلّ سجده از
بسیاریِ اشک مرطوب شده بود در برابر مصائب تسلیم بود و همواره می ترسید که مبادا
نعمت های خدا را ناسپاسی کرده باشد. زمانی یکی از افراد خانوادة او بیمار شد و سپس
درگذشت . امام که از بیماری او ناراحت بود، بعد از مرگ وی هرگز اظهار جزع نکرد و
فرمود: آنچه را دوست می داریم از خدا می خواهیم ، امّا وقتی آنچه برای ما ناگوار
است روی دهد، نسبت به آنچه خدا برای ما پسندیده است ، مخالفت نمی کنیم .
آن
حضرت در برابر دوستان فروتنی می کرد و بدزبانی افراد را نادیده می انگاشت نقل کرده
اند که امام باقر علیه السّلام در شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز می گزارد، و از
امام صادق علیه السّلام روایت شده است که پدرش را بنا بر وصیّتِ خود او، در جامه ای
که هنگام نماز بر تن می کرد به خاک سپردند .
مقام علمی .
همة مؤلّفان سبب ملقب شدن آن حضرت را به «باقر» دانش فراوان او
دانسته اند؛ و غالباً این نامگذاری را از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم می
دانند که جابربن عبداللّه انصاری از آن حضرت نقل کرده است . به مناسبت نقل دیدار
زیدبن علی بن حسین با هشام بن عبدالملک و اعتراض او به هشام به سبب تعبیر توهین
آمیز وی نسبت به امام باقر علیه السّلام ، از زید نقل می کند که لقب باقر را پیامبر
صلّی اللّه وآله وسلّم بر محمّدبن علی نهاد. سپس زید از جابربن عبداللّه نقل کرده
که پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از عمر طولانی جابر تا نایل شدن به دیدار
فرزندشان «باقر» خبر داده و از او خواسته بود که چون آن فرزند را دید سلام پیامبر
را به او برساند. در این روایت از زبان پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم وجه این
نامگذاری نقل شده است : یَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً (علم را به کمال و تمام می
شکافد). لاِ نّه بَقَرَالْعِلْمَ، أی شَقَّهُ شَقّاً (زیرا او علم را شکافت
).
آن حضرت را از فقهای مدینه برشمرده اند زيرا که به سبب دانش فراوان و
شناختن ریشه و درون آن ، او را باقر خوانده اند. از آنرو باقر گفته می شد که علم را
می شکافت و ریشة آن را شناخته بود و فروع آن را استنباط می کرد و در دانش «تبقّر»
می نمود. «تبقّر» به معنای توسعة در دانش و مال آمده است . علت را روایت جابر از
پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم در بارة آن حضرت است .
زمان امام باقر علیه
السّلام ، دهه های آخر قرن اوّل و دهه های اوّل و دوم قرن دوم هجری ، زمان ظهور
فقهای بزرگ مخصوصاً در مدینه بود. در این دوران ، مسلمانان که از فتوحات خارجی و
جنگهای داخلی تا حدودی فراغت یافته بودند (و فقط خوارج و برخی شورشیان ، خراسان و
مناطقی دیگر را در ناآرامی نگاه داشته بودند از اطراف و اکناف سرزمین های اسلامی
برای فراگرفتن احکام الهی و فقه اسلامی به مدینه ، که شهر حضرت رسول صلّی اللّه
علیه وآله وسلّم و اصحاب و تابعان ایشان بود، روی می نهادند. فقها و محدّثان در شهر
مدينه بودند. بخصوص که منع کتابت حدیث در زمان عمربن عبدالعزیز لغو شده
بود.
در این دورانِ شکوفایی فقه و حدیث بود که دانش و معرفت امام باقر علیه
السّلام و نیز فرزند او امام صادق علیه السّلام ، بر همگان آشکار شد و اصول و مبانی
کلام و فقه و سایر معارف دینی شیعه ، که این دو امام بیش از همه مبیّن آن بودند،
تدوین و توسّط راویان و شاگردان ایشان به عالم پراکنده شد. بسیاری از مجتهدان و
مؤسّسان مذاهب فقهیِ دیگر از این دو امام فیض برده اند و به همین جهت ، رایج شدن
لقب «باقر» برای امام پنجم ، که لقبی کاملاً علمی است ، بسیار پر معنی است .
محدّثان بزرگ آن حضرت را از «فقهای بزرگ تابعین » در مدینه شمرده اند همة حافظان
حدیث در استناد و احتجاج به قول آن حضرت اتّفاق دارند. او را جامع مقام علم و عمل و
بزرگی و شایستة مقام خلافت دانسته است . در بارة جایگاه علمی آن حضرت می نویسند که
بازماندگان صحابه و بزرگان تابعان و رؤسای فقهای مسلمانان از آن حضرت در مسایل دینی
روایت کرده اند. امام اخبار پیشینیان و پیامبران را روایت می کرد. مردم از او در
سیرت و سنّت رسول صلّی اللّه علیه وآله وسلّم حدیث می آموختند و در مناسک حجّ، که
از پیامبر نقل می کرد، بر او اعتماد داشتند و از ایشان تفسیر قرآن برمی نوشتند.
دانشمندان را در هیچ مجلسی کوچکتر از محضر ابوجعفر نبودند آنها در پیشگاه او به سان
شاگردی نزد استاد بودند.
راویان امام باقر علیه السّلام
اوزاعی * (متوفّی 151)، أعْمش * (متوفّی 144)،
ابن جُرَیْج (متوفّی حدود 150)، عطاءبن ابی رَباح (متوفی 114 یا 115)، حجّاج بن
أرطاة ، ربیعة الرأی ، عَمرو بن دینار (متوفّی 126)، محمّدبن شهاب زُهْری * ،
جابربن عبداللّه انصاری (متوفّی 78)، ابواسحاق سبیعی * (متوفّی 127)، عبدالرحمن بن
کیسان الاعرج ، ابوبکر لیث بن سُلیَم کوفی (متوفّی 138 یا 143) و ابوحنیفه * نُعمان
بن ثابت (متوفّی 150).
در کتابهای رجالی نامهای راویان امام باقر علیه السّلام
ثبت شده و آنها بر اساس حروف تهجّی ذکر کرده اند که بالغ بر 466 تن می شود. البتّه
باتتبّع در اسانید روایات ، ممکن است بر شماری بیش از این دست یافت ، هم چنان که
احتمال دارد برخی از این نام ها به اصحاب امام جواد علیه السّلام برمی گردد. برخی
از راویان آن حضرت ، مانند جابربن * یزید جُعفی ، عبداللّه * بن عطاء مکّی و ابان *
بن تَغْلِب نیز محترم بوده اند. در این میان ، یاران و پروردگان خاصّ مکتب امام
باقر علیه السّلام که ناشر و مبیّن آراء و اقوال آن حضرت بوده اند، جایگاه ویژه ای
دارند. از معروف ترین آنان علاوه بر جابربن یزید و ابان بن تغلب ، می توان از کسانی
چون ابوحمزة ثمالی ، حُمران بن اَعْیَن ، محمّدبن مسلم ثَّقفی ، زُرارة بن اَعْین ،
معروف بن خرّبوذ، بُرَیْد العِجْلی ، ابوبصیر اسدی و فُضیل بن یَسار نیز نام برد.
به ابوحمزة ثمالی کتاب هایی در حدیث و تفسیر نسبت داده شده و گروهی از بزرگان از او
اخذ حدیث کرده اند. جابربن یزید که به گفتة خود فقط 000 ، 70 حدیث از امام باقر
علیه السّلام فراگرفته بود از آن حضرت غالباً با عنوان «وصّی الاوصیاء و وارث علم
الانبیاء» یاد می کرد همچنین از محمّدبن مسلم روایت شده که از امام باقر علیه
السّلام در بارة 000 ، 30 مطلب سؤال کردم . در میان عالمان شش نفر اخیر از داناترین
دست پروردگان امام باقر علیه السّلام و فرزندش ، حضرت صادق علیه السّلام شناخته شده
اند و زُراره برترین آنهاست . از آنها و دوازده تن دیگر اصطلاحاً به عنوان اصحاب
اجماع * یاد می شود.
مطالب منقول از امام باقر علیه السّلام در صحاح و سنن
اندک است مثلاً بخاری فقط سه حدیث در باب غسل را از آن حضرت نقل کرده که از جابربن
عبداللّه روایت کرده بوده اند . امّا در متون حدیثی و فقهی ، اعمّ از امامیّه و
اسماعیلیه (مثلاً دعائم الاسلام قاضی نعمان )، بالاترین رقم حدیث به این امام و
فرزندش اختصاص دارد. علّت اصلی کم بودن احادیث امام باقر علیه السّلام ، کتابهای
صحاح و سنن آن است كه : امام باقر علیه السّلام بسیاری از مطالب دینی و احکام فقهی
را بی آنکه به صورت حدیث به پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم نسبت دهد، بیان می
کرده است آن حضرت گفته است که من همة آنچه را که می گویم به واسطه پدرانم از حضرت
پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم روایت می کنم که ایشان آن را از فرشتة وحی
و او آن را از خدا دریافت کرده است .
گفتنی است که تعداد زیادی روایت نیز
از امام باقر علیه السّلام نقل شده که ایشان به واسطة پدرانش از پیامبر نقل کرده
است . روایات منقول از امام باقر علیه السّلام در کتب صحاح و سنن غالباً از این دست
است . مثلاً احمدبن حنبل در، قسمت راجع به علی بن ابیطالب ، هفت حدیث نقل کرده که
امام پنج تای آنها را از پدران خود و دو تا را از محمّدبن حنفیّه روایت می کند
همچنین حاکم نیشابوری از ایشان دَه حدیث نقل کرده که هفت مورد آن را به واسطة پدران
خود روایت کرده است البتّه در برخی از کتاب های صحاح و سنن نام کسانی چون ابن عبّاس
، ابوسعید خُدری ، سعیدبن مسیّب و جابربن عبداللّه انصاری به عنوان مشایخ حدیثی
امام باقر علیه السّلام ذکر شده و نشان می دهد که امام از آن ها نقل حدیث کرده است
، با این همه به کم نقل شدن احادیث روایت شده از امام باقر علیه السّلام و دیگر
امامان اهل بیت پیامبرصلّی اللّه علیه وآله وسلّم در کتب صحاح و سُنن انتقاد شده
است .
آنچه از امام باقر علیه السّلام روایت شده در همة زمینه های علوم
اسلامی است ، اعمّ از تفسیر و علوم قرآنی ، فقه ، کلام ، اخلاق ، تاریخ ، سیره و
مسائل نظام آفرینش که گاهی برخی از شاگردان آن حضرت آنها را به صورت کتاب مستقلّی
تدوین کرده اند. ابن ندیم کتابی را در تفسیر به امام باقر علیه السّلام نسبت می دهد
که ابوالجارود از او و ابوبصیر * اسدی از ابوالجارود روایت کرده است . این تفسیر در
کتب رجال و حدیث بیشتر به تفسیر ابوالجارود مشهور است ، ولی چنانچه نجاشی (ص 170)
نیز تصریح کرده ، از امام باقر علیه السّلام روایت شده است . آقابزرگ طهرانی احتمال
داده که این تفسیر، املاء امام بر ابوالجارود بوده است . اعتماد بزرگانی از محدّثان
و دانشمندان نیز شاهدی بر صحّت منقولات آن است . یکی از شاگردان علی بن ابراهیم قمی
روایات این تفسیر را در تفسیر علی بن ابراهیم درج کرده و البتّه ، به استنباط
آقابزرگ طهرانی این شخص ، که انگیزة اصلی او افزودن منقولات از امام باقر علیه
السّلام به تفسیر علی بن ابراهیم بوده است ، به گونه ای عمل می کرده که بین روایات
دو تفسیر تفکیک شود و خوانندگان به خطا نیفتند.
روش و هدفهای علمی .
پیدایش مذاهب کلامی چون مُرجئه و معتزله و خوارج ، و آشنایی
مسلمانان با آراءِ ادیان دیگر، و حضور پراکندة پیروان سایر ادیان در میان مسلمانان
، و ظهور اختلافات فقهی بر اثر عدم دسترسی فقهای متأخّر به سنّت نبوی به سبب
ممنوعیت طولانی روایت و کتابت حدیث و انحرافات عملی و فکری سران سرزمین اسلامی از
تعالیم پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم و توجیه حکومت امویان ، از طریق ارائة
ناقص و تحریف شده تعالیم اسلام ، از مهمترین وقایع دوران امام باقر علیه السّلام
بود. گذشته از این ، آن دسته از صحابه و تابعان که به پیروی از امام علی علیه
السّلام و جانشینان او معتقد بودند، یا به دست حاکمان اموی کشته شده یا بدون امکان
انتقال دانسته های خود به نسل بعد درگذشته بودند. این خلا از یک سو راه هر نوع
اقدام را برای امام باقر علیه السّلام دشوار ساخته و از سوی دیگر راه را برای
جاعلان حدیث و غالیان هموار کرده بود. مراقبت های پنهانی مأموران حکومت اموی از آل
علی و امام باقر علیهم السّلام ، به فرد شاخص این خاندان ، تهدیدی جدّی برای
تلاشهای آن حضرت به شمار می رفت .
در این شرایط ، امام به عنوان عالمی که
دانش خود را از طریق پدرانش از پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم دریافته ، حلقه
های درسی بزرگی را در مدینه تشکیل داد. او در این کار چند هدف عمده را پی گرفت :
1) عرضة دیدگاههای اسلامی در همة زمینه ها، بخصوص در بارة پرسشهایی که
دانشمندان سایر ادیان مطرح می کردند. این مطالب هم سبب استواری ایمان پیروان دین می
شد و هم غیرمسلمانان را به برتری اسلام معترف می کرد. بنا بر نقل مفید امام باقر
علیه السّلام با هر یک از پیروان عقاید گوناگون (اهل الا´راء) که بر او وارد می شد،
مناظره می کرد و مردم مطالب بسیاری را در علم کلام از او فراگرفتند. اشاره به «اهل
آراء» در کلام مفید حایز اهمیت است . در روزگار امام باقر علیه السّلام گرایش ها و
مذاهب مختلف کلامی پدید آمد و نیز پیروان ادیان دیگر در سرزمین های اسلامی زندگی می
کردند و میان ایشان و مسلمانان برخوردهای فکری روی می داد. بدین طریق ، پرسش ها و
بحث های کلامی مطرح می شد و حضرت باقر علیه السّلام ، گذشته از مقام امامت و زعامت
شیعیان ، به عنوان یکی از دانشمندان بزرگ زمان خود، که همه دانشمندان اسلامی به
برتری علمی او معترف بودند، به پرسش ها پاسخ می گفت و در بحثها شرکت می جُست . به
همین دلیل ، موضوع بسیاری از احتجاجات آن حضرت و نیز احادیثی که از ایشان روایت شده
، مسائل کلامی است و آنچه امام در این باره فرموده ، هم اساس اعتقادات شیعه را
تشکیل می دهد و هم در دیدگاه های کلامی مسلمانان اثر جدّی داشته است . 2
2)
روشنگری نسبت به اشتباهات و انحرافات فقهی و کلامی و تفسیری و تاریخی و اخلاقی که
یا وابستگان حکومت اموی آن را پدید آورده بودند و یا از عدم اتّصال به سنّت نبوی
ناشی می شد. بنابر این ، بیشتر مطالب امام علیه السّلام به ابوابی از علوم اسلامی
اختصاص یافته که در جامعة اسلامی به صورت نادرست عرضه و به کار بسته می شده است .
بر همین اساس ، گفته شده که شمار زیادی از روایات منقول از امام باقر علیه السّلام
، در حکم تعلیقه یا نقد فقه و کلام و سایر علوم اسلامی متداول در روزگار آنان بوده
است ، به طوری که در موارد زیادی فهم درست بیانات این امامان بدون آگاهی از نظریات
سایر مذاهب اسلامی تا حدّی دشوار است گشایش ابوابی از معرفت دینی که حاکمان آن روز
جامعة اسلامی از طرح آنها جلوگیری کرده بودند و آگاهی مردم از آنها سلطة نظام حاکم
سیاسی را متزلزل می کرد. در حدیثی از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که امویان
مردم را در آموزش مباحث ایمان آزاد گذاشتند، امّا فراگیری آنچه را به شرک برمی گشت
منع کردند، تا اگر مردم را به کارهای شرک آمیز وادارند ] ناروایی [ آن را در
نیابند. به نظر می رسد که وجود همین تعالیم ، علاوه بر بیانات صریحی که رویارویی با
حکّام و وابستگان آنها را توصیه می کرده ، یکی از مهمترین عوامل مقاومت روانی
پیروان این مذهب در برابر جریانات سیاسی حاکم بر جوامع اسلامی بوده باشد.
3)
گزینش و پرورش گروهی از دانشمندان اسلامی بر مبنای دیدگاههای امام باقر علیه
السّلام ، و گسیل کردن آنان به شهرهای بزرگ اسلامی به منظور ارائة درست نظریات آن
حضرت ، و در نتیجه خنثی کردن تبلیغات دراز مدت امویان در معرفی اهل بیت پیامبر صلّی
اللّه علیه وآله وسلّم ، و نیز نفی گرایشهای غلوآمیز برخی از پیروان اهل بیت ،
برخورد صریح و قاطع با غالیان و اظهار بیزاری از سران آنان ، از جمله مغیرة * بن
سعید و بیان * بن سمعان جزو اقدامات مهم ایشان به شمار می رود.
آن حضرت برای
دستیابی به این هدف ها و نیز اجرای مقاصد دیگری که برخود فرض می دید، گذشته از
برپایی حلقه های متعدد درس عمومی و خصوصی ، به مناظره با دانشمندان برجستة شهرهای
اسلامی و پیشوایان فکری فِرَق مهم آن روزگار و عالمان سایر ادیان و برخی مدعیان
راهبری معنوی مردم عنایت خاصی داشت . هم چنین از مراسم حجّ برای گفتگو با مسلمانان
مناطق مختلف اسلامی بهرة فراوان می برد.
در میان مناظرات امام باقر علیه
السّلام از مناظره با پیشوای مسیحیان شام ، قتادة بن دعامه (فقیه بزرگ بصره )،
بزرگان کیسانیه ، عمربن ذَرّ قاضی ، نافع مولی ' ابن عمر و مهمترین راوی سخنان وی ،
طاوس الیَمانی و محمّدبن مُنْکَدِر از زهّاد و تارکین دنیا، ابوحنیفه و عبداللّه بن
نافع ازرق از مدافعان تفکّر خوارج می توان نام برد. امّا مناظره ای که مفید به آن
حضرت نسبت داده ، قابل تأمّل است . این مناظره ظاهراً با نافع بن ازرق ، رهبر فرقة
ازارقه از خوارج ، صورت گرفته و دربارة مسئلة حکمیّت و جنگ صفّین است و نافع در
برابر اعتراض امام به روش خوارج در برخورد با امام علی علیه السّلام و مُباح دانستن
خون آن حضرت ، پاسخی نمی یابد. مشکل این روایت که مفید آن را بدون ذکر سند نقل کرده
آن است که نافع در سال 65 در واقعة دولاب (درنزدیکی اهواز) به قتل رسیده است. امام
باقر علیه السّلام به هنگام گفتگو با او باید کمتر از هشت سال داشته باشد و این
بعید می نماید، زیرا اگر چنین بود، قطعاً باید در شمار معجزات امام نیز از آن یاد
می شد و حال آنکه منابع مختلف در این باره سخنی نگفته اند. از سوی دیگر، کلینی با
ذکر سند، مناظره ای را بین امام و نافع مولی ' ابن عمر نقل می کند که بخش انتهایی
آن دربارة خوارج و مسئلة حکمیّت است . این نافع که ایرانی تبار است و از فقهای بزرگ
مدینه به شمار می رود، بنابر قول اصحّ در 117 درگذشته و به گفتة مجلسی به خوارج
متمایل بوده و با امام علی علیه السّلام دشمنی می نموده است . علی بن ابراهیم قمی
که همین مناظره را با همین سند در تفسیر خود نقل کرده قسمت اخیر آن را در بارة
خوارج ، نیاورده است و از نافع مذکور به صورت نافع بن ازرق یاد می کند. همچنین
کلینی ، در حدیثی دیگر با سند مشابه از شخصی به نام نافع بن ازرق نام برده است که
از امام باقر علیه السّلام در بحث خداشناسی سؤال کرده است . این شخص نزد محقّقان
علم رجال شناخته نیست ، ولی مامقانی و شوشتری احتمال داده اند که او همان نافع مولی
'ابن عمر باشد ، چنانکه از تعبیر علیّبن ابراهیم نیز چنین برمی آید، در هر صورت ،
مناظرة آن حضرت یا نافع مولی 'ابن عمر، به اشارة هشام بن عبدالملک ، انجام گرفته
است که هیچ نسبتی با رهبر ازارقه ندارد. و نیز مناظرة امام باقر علیه السّلام با
عبداللّه بن نافع به سند دیگری نقل شده و اتحاد آن با این مناظره بسیار بعید است ،
بخصوص که مناظرة نخست در مسجدالحرام و مناظرة دوم در مدینه روی داده است .
مواضع و اقدامات سیاسی
امام باقر علیه السّلام که بارزترین شخصیّت اهل بیت علیهم السلام
است، طبعاً از نظر سیاسی بسیاری از مردم و مخالفان حکومت اموی به او روی آوردند و
به همین جهت از سوی حکومت بشدت مراقبت می شد. البته به سبب وضع خاصی که بعد از
شهادت امام حسین علیه السّلام پدید آمد، امام باقر علیه السّلام بیشتر روش تقیّه *
را پیش می گرفت و بیشتر به تبیین مبانی نظری خود در قالب درس می پرداخت . از این رو
و از آنجا که همة فعّالیت ها و جزئیات زندگی آن حضرت در منابع تاریخی ، ثبت نشده
است ، نمی توان اقدامات سیاسی چندانی از ایشان سراغ گرفت : با وجود این ، چند خبر
موجود نشان می دهد که امام باقر علیه السّلام در مسایل سیاسی بر اساس ملاک ها و
مبانی خود موضعگیری داشته و در برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی ، به ارشاد پیروان
و گاهی سران حکومت می پرداخته است . هشام بن عبدالملک در موسم حجّ در مسجدالحرام
امام باقر علیه السّلام را دید که در حال طواف است و مردم بر گردش حلقه زده از او
سؤال می کنند. این توجّه و علاقة مردم نظر او را جلب کرد، از اطرافیان نام وی را
پرسید و چون گفتند که او محمّدبن علی است ، شگفت زده ، گفت : «همان که مردم عراق
فریفتة اویند» یا «امام مردم عراق !» هشام (گویا بعد از همین موسم حجّ) امام باقر
علیه السّلام را همراه با فرزندش حضرت صادق علیه السّلام به شام فراخواند. امام
هنگام ورود به مجلس او بر همة اهل مجلس یکجا سلام کرد، بر خلاف رسم متعارف ، خلیفة
اموی را امیرالمؤمنین نخواند و بدون کسب اجازه نشست . هشام خشمگینانه زبان به ملامت
گشود که چرا شما مردم را به امامت خود فرامی خوانید. حاضران در مجلس نیز بنا بر
قرار قبلی همین شیوه را به کار گرفتند. آن گاه امام صریحاً از جایگاه اهل بیت
پیامبر در دین و این که آنان عهده دار هدایت مردم اند، سخن گفت ، همچنین به گذرا
بودن حکومت امویان اشاره کرد. هشام ابتدا او را به زندان افکند، ولی بعد، ناگزیر به
آزاد کردن و برگرداندن آنان به مدینه شد. از این دو گزارش برمی آید که حرکت امام
باقر علیه السّلام در دعوت به سوی امامت اهل بیت و معرفی مقام و نقش آنان در دین و
نیز نفی حقانیت خلافت اموی ـ که هشام از آن به ایجاد اختلاف در میان امّت تعبیر
کرده است ـ حرکتی گسترده و غیرقابل انکار بوده و لااقل در بخشی از سرزمین اسلامی
تأثیر جدی گذاشته بوده است . این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که مطرح کردن
مرجعیّت علمی اهل بیت پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم ـ که امام باقر علیه
السّلام شخصیت برجستة ایشان در آن دوره بود ـ در حقیقت ، به معنای تبیین جایگاه
سیاسی آنان نیز بوده است و خلیفة اموی ، یا امام باقر علیه السّلام و یا دیگران ،
این دو را از یکدیگر جدا نمی دانسته اند.
در گزارش ابن ابی الحدید آمده است
که، امام به افشاگری کارهای امویان از ابتدا تا روزگار خود پرداخته و شیوه های
حکّام اموی را در بازداشتن مردم از گرایش به اهل بیت ، ساختن احادیث دروغین ، آزار
رساندن به شیعیان ، تخریب شخصیت امامان اهل بیت و به شهادت رساندن آنها آشکار کرده
است . امام در این گفتار از تاریخِ سراسر رنج و ناملایمِ بعد از رحلت پیامبر صلّی
اللّه علیه وآله وسلّم سخن گفته ، به دورة امامت حضرت علی علیه السّلام و ضدیتهای
معاویه با آن حضرت ، دوران امام حسن علیه السّلام و خیانت مردم به او که به صلح با
معاویه منجر شد، دعوت مردم کوفه از امام حسین علیه السّلام و پیمان شکنی آنها اشاره
، و از راویان دروغپردازی که با دریافت مال به سود امویان حدیث سازی کردند، و نیز
آزارهای گوناگونی که بر دست حکّام اموی بر پیروانشان رفته ، شکوه کرده است . انتقاد
صریح امام از خلیفة اموی در برخی موارد و در حضور طرفداران او نهی برخی پیروان خود
را از قبول مناصب رسمی از آنرو که ممکن است در اقدامات نابجای حاکمان ظالم شریک
شوند و تکریم او از برادرش زید * نیز از جمله گزارش هایی است که در دست است . با
این همه آن حضرت از هر گونه اقدام سیاسی عمومی پرهیز می کرد و به پیروان نزدیک خود
می گفت که اعتماد کافی به مردم عراق ندارد. هنگامی که بُرَیدِ * عجْلی از بسیاری
پیروان در عراق و آمادگی آن ها برای فرمانبرداری از امام سخن گفت ، آن حضرت ضمن
تأیید کثرت پیروان خود عدم اعتماد خود را به آن ها بیان و تصریح کرد که هنوز شرط
لازم برای فداکاری در راه حقّ را احراز نکرده اند هر جا که مصلحت امّت ایجاب می کرد
از راهنمایی حاکمان اموی نیز دریغ نداشت ؛ توصیة او به عبدالملک مروان برای ضرب
سکّه به جای استفاده از سکّه های رومی ، در پاسخ به تهدید امپراطور روم ، در برخی
منابع نقل شده است . نکتة جالب توجّه در این ماجرا آن است که عبدالملک نه از روی
رغبت ، از روی ناچاری حضرت باقر علیه السّلام را با احترام به شام آورد و آن حضرت
نیز با تأکید بر حقّانیّت اسلام او را راهنمایی کرد
امامت امام باقر علیه السّلام
از منابع راجع به فرق اسلام مانند کتاب های علی بن اسماعیل اشعری ،
سعدبن عبداللّه اشعری و نوبختی و نیز متون حدیث و آثار کلامی برمی آید که در میان
پیروان خود نسبت به امامت حضرت باقر علیه السّلام اختلاف اساسی وجود نداشته است و
فقط گروهی اندک بعدها از امامت او برگشته و به بتریّه * پیوسته بودند. این امر
اساساً از مسئلة امامت ناشی می شود که آن را همانند نبوّت منصبی الهی می دانند و در
اثبات آن به نصّ جلّی ، تصریح بر عصمت و صدور معجزه و کرامت استناد می کنند. بنا بر
این ، اکثریت مسلمانان آن روز که برای اثبات جانشینی پیامبر صلّی اللّه علیه وآله
وسلّم و زعامت مسلمانان به ملاک هایی دیگر چون شورا، انتخاب اهل حلّ و عقد و اجماع
مردم مدینه معتقد بودند، هیچ گاه امامت امام باقر علیه السّلام را مگر در مقام بیان
شایستگی های آن حضرت ، مطرح نمی کرده اند. در میان شیعیان نیز بعد از شهادت امام
حسین علیه السّلام گروهی به نام کیسانیه * محمّدبن حنفیّه را امام خواندند و سپس
مدّعی زنده بودن و غیبت او شدند . سَرحوبیّه نیز گروهی دیگر بودند که امامت را در
فرزندان امام حسن یا امام حسین علیهماالسّلام بدون تعیین و معرّفی ، مستمر دانستند.
این ها چندان نپاییدند و در قیام زید به او پیوستند. در این میان بیشترین افراد
شیعه معتقد به امامت حضرت علی بن الحسین علیه السّلام شدند و بعد از وفات او به
فرزندش امام باقر علیه السّلام گرویدند.
امّا زیدیّه که خود را پیرو زیدبن
علی بن الحسین می دانند، گذشته از اینکه در دو دوره متأخّر بر زمان امام باقر علیه
السّلام و زید شکل گرفته اند (زید هرگز داعیة امامت نداشته است اساساً با دیدگاه
های آنان توافق ندارند. آنها به نصّ بر امامت و تصریح بر عصمت معتقد نیستند و زید
را از آنرو که «قیام به سیف » کرد، امام می دانند. به این ترتیب ، با ملاک های خود
برای امامت ، فرد دیگری جز ابوجعفر محمّدبن علی بن الحسین به جانشینی امام چهارم
معرّفی نشده و هیچیک از برادران او ادّعای امامت نداشته است . این اختلاف نسبت به
برخی از امامان پیش آمده است . البتّه از برخی احادیث می توان دریافت که شماری از
فرزندان امام مجتبی علیه السّلام (وُلْد الحسن ) مدّعی امامت و سرپرستی اهل بیت
بوده و از قبول امامت حضرت باقر علیه السّلام با آنکه به مقام او اقرار داشته اند،
تن می زده اند.
برای اثبات امامت حضرت باقر علیه السّلام ، به چندین حدیث
معتبر از پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم امامهای پیشین ، خصوصاً امام سجاد علیه
السّلام ، استناد شده و حتی برخی از متکلّمان آنها را متواتر خوانده اند . در این
احادیث هم به عصمت آن حضرت و هم به امامت او تصریح شده است . برخی با توجّه به این
احادیث ، ضمن یادآوری دیدگاه زیدیّه در بارة ، امامت زیدبن علی را که نصّی بر عصمت
او وجود ندارد، نفی کرده اند.
گذشته از نصّ بر عصمت و امامت ، در کتابهای
کلامی به دانش فراوان امام باقر علیه السّلام ـ که هرگز مورد رد و انکار نشد ـ
استناد شده و بروز معجزات و کرامات شاهدی دیگر بر این امر خوانده شده است.
بعد
از وفات امام باقر علیه السّلام جز اکثریّت پیروان او که امامت حضرت صادق علیه
السّلام را پذیرفتند، گروهی به امامت محمّدبن عبداللّه بن حسن معروف به نفس زکیّه
(مقتول در 145) معتقد شدند. اینان مرگ یا قتل او را انکار و ادّعا می کردند که وی
از دیده ها پنهان شده و همان مهدی است که خروج خواهد کرد. مُغیرة بن سعید از
مبلّغان این نظر بود و حتّی برخی او را امام بعد از حضرت باقر علیه السّلام می
دانستند که پس از او امامی نخواهد آمد تا محمّدبن عبداللّه بن الحسن خروج کند.
گروهی نیز به ابومنصور عِجْلی پیوستند و او را جانشین امام باقر علیه السّلام
خواندند .
برخی از نویسندگان متأخّر، از فرقه ای به نام باقریّه یاد کرده اند که
پس از امام باقر علیه السّلام فرد دیگری را به امامت نپذیرفته اند. بغدادی در بارة
این گروه می نویسد که آن ها ابوجعفر محمّدبن علی را مهدی منتظر می دانند و در اثبات
ادّعای خود به حدیث معروف جابر از پیامبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم استدلال می
کنند. به موجب این حدیث ، که پیشتر نیز به آن اشاره شد، پیامبر به جابر خبر داده
بود که محمّدبن علی را خواهد دید و از او خواسته بود که سلام او را به وی برساند.
بغدادی از قول آنان نوشته است که سلام رساندن پیامبر به حضرت باقر علیه السّلام
دلالت بر مهدویّت او می کند. وی سپس این استدلال را ردّ کرده و مسلّم بودن وفات
امام باقر علیه السّلام را نیز شاهد بر نادرستی آن ادّعا دانسته است . امّا
شهرستانی باقریّه را معتقدان به رجعت حضرت باقر می داند و آن ها را از آن جا که آن
حضرت را آخرین امام خوانده اند، باوصف «واقفه » (توقّف کنندگان ) یاد می کند. با
این همه ، مهمّ این است که در مآخذ یا منابع متقدّم ملل و نحل ، فرقه ای به این نام
ذکر نشده و معلوم نیست که این نام از کی و بر چه اساسی وارد کتاب های ملل و نحل
متأخّر شده است .
امام و شیعیان
شاگردان و پیروان امام باقر علیه السّلام از جهات گوناگون اختلاف مرتبت داشتند. اوضاع خاصّ اجتماعی ـ سیاسی و وجود مخالفانی با انگیزه های مختلف ، پایداری شیعیان را بر اعتقاد خود دشوار کرده بود تا آن جا که برخی از آن ها به دستاویز موضوعی بی اهمیّت ، دچار دودلی شدند و از امامت آن حضرت برگشتند. در این شرایط ، آن حضرت از تربیت کسانی که ضمن پایداری بر اعتقاد شیعی بتوانند مبیّن و مدافع آرای شیعی در جامعة اسلامی باشند، به هیچ روی فروگذاری نمی کرد و بخصوص نسبت به کسانی چون محمّدبن مسلم ، زرارة بن اعین ، حمران بن اعین و فُضَیْل بن یسار که از فرصت های مختلف برای فراگیری دانش های اسلامی از امام باقر علیه السّلام بهره می جستند و در نشر آن ها می کوشیدند، تقدیر می کرد و با این همه از آنان می خواست که همة آموخته های خود را به هر کسی نگویند و خصوصاً مراقب مأموران دستگاه خلافت باشند. همچنان که فرزندش حضرت صادق علیه السّلام نیز از آن ها به نیکی یاد می کرد و آن ها را احیاکنندگان آثار پدرش می خواند. امام هم چنین شاعرانی چون کُمَیْت * را که با سرودن اشعار در نشر افکار وی تلاش می کردند، تشویق می کرد. به این ترتیب بود که اقدامات و روش های مختلف امام باقر علیه السّلام به شکل گیری مجدّد افکار وی انجامید.
منابع :
محمد محسن آقابزرگ طهرانی ، الذریعه الی تصانیف الشیعه ، چاپ علی
نقی منزوی و احمد منزوی ، بیروت 1403/1983؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، چاپ
محمدابوالفضل ابراهیم ، ] مصر [ 1385ـ1387/ 1965ـ1967؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ
، بیروت 1399ـ1402/ 1979ـ1982؛ ابن بابویه ، علل الشرایع ، نجف 1385؛ ابن جوزی ،
صفة الصفوة ، بیروت 1399/1979؛ ابن حجر عسقلانی ، لسان المیزان ، بیروت 1390/1971؛
ابن حجر هیتمی ، الصواعق المخرفة فی الرد علی اهل البدع والزندقه ، چاپ عبدالوهاب
عبداللطیف ، قاهره 1385/1965؛ ابن حنبل ، مسند ، استانبول 1402/1982؛ ابن خلکان ،
وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان ، چاپ محمدمحی الدین عبدالحمید، قاهره
1948ـ1949 ؛ ابن سعد، کتاب الطبقات الکبیر ، چاپ ادوارد سخو، لیدن 1321ـ1347؛ ابن
شهر آشوب ، مناقب آل ابی طالب ، ج 4، چاپ هاشم رسولی محلاتی ، قم ] 1379 [ ؛ ابن
عساکر، ترجمة الامام زین العابدین علی بن الحسین علیه السّلام و تلیها ترجمة ابنه
الامام محمدالباقر علیه السّلام من تاریخ مدینة دمشق ، چاپ محمدباقر محمودی ، تهران
1413؛ ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب ، بیروت 1399/ 1979؛ ابن قتیبه ، کتاب
عیون الاخبار ، بیروت ] بی تا. [ ؛ ابن منظور، لسان العرب ، بیروت 1955ـ1956؛ ابن
ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران 1350 ش ؛ احمدبن عبداللّه ابونعیم ،
حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء ، بیروت 1387/1967؛ علی بن عیسی اربلی ، کشف الغمّه
فی معرفة الائمة ، بیروت 1401/1981؛ سعدبن عبداللّه اشعری ، کتاب المقالات و الفرق
، چاپ محمدجواد مشکور، تهران 1361 ش ؛ علی بن اسماعیل اشعری ، مقالات الاسلامین و
اختلاف المصلین ، چاپ محمد محی الدین عبدالحمید، ] بی جا. [ 1405/1985؛ محسن امین ،
اعیان الشیعه ، بیروت 1403/1983؛ محمدبن اسماعیل بخاری ، صحیح البخاری ، استانبول
1981؛ عبدالقاهر بغدادی ، الفرق بین الفرق ، چاپ محمد محی الدین عبدالحمید، بیروت ]
بی تا. [ ؛ احمدبن یحیی بلاذری ، انساب الاشراف ، بیروت 1397/1977؛ علی بن یونس
بیاضی ، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم ، چاپ محمدباقر بهبودی ، تهران 1384؛
ابراهیم بن محمد بیهقی ، المحاسن و المساوی ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ]
تاریخ مقدمه 1380/1961 [ ؛ محمدتقی تستری ، قاموس الرجال ، قم 1410؛ محمدبن
عبداللّه حاکم نیشابوری ،
المستدرک علی الصحیحین ، بیروت ] بی تا. [ ؛
محمدبن حسن حرعاملی ، اثبات الهداة بالفصوص و المعجزات ، چاپ هاشم رسولی ، ج 5، با
شرح و ترجمة فارسی احمد جنتی ، تهران 1357 ش ؛ همو، وسائل الشیعة ، چاپ عبدالرحیم
ربانی شیرازی ، بیروت 1403/1983؛ محمدبن موسی دمیری ، حیاة الحیوان الکبری ، چاپ
افست قم 1364ش ؛ محمدبن احمد ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ، بیروت 1402ـ1409/
1982ـ1988؛ همو، الکشاف فی معرفة من له روایة فی الکتب السّتّه ، چاپ عزت علی عید
عطیه و موسی محمد علی موشی ، قاهره 1392/1972؛ محمودبن عمر زمخشری ، ربیع الابرار و
نصوص الاخبار ، چاپ سلیم نعیمی ، قم 1410؛ سبط ابن جوزی ، تذکرة الخواص ، بیروت
1401/1981؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، کتاب الملل والنحل ، چاپ افست قم 1364 ش ؛
خلیل بن ایبک صفدی ، کتاب الوافی بالوفیات ، ویسبادن 1962ـ1979؛ احمدبن علی طبرسی ،
الاحتجاح ، چاپ محمدباقر موسوی خرسان ، بیروت 1401/1981؛ فضل بن حسن طبرسی ، اعلام
الوری باعلام الهدی ، چاپ علی اکبر غفاری ، بیروت 1399/1979؛ محمدبن حسن طوسی ،
تلخیص الشافی ، چاپ حسین بحر العلوم ، قم 1394/1974؛ همو، رجال الطوسی ، نجف
1380/1961؛ همو، مصباح المتهجد ، بیروت 1411/1991؛ مرتضی عسکری ، معالم المدرستین ،
ج 2، تهران 1405؛ محمدبن ابراهیم عطار، کتاب تذکرة الاولیاء ، چاپ نیکلسون ، لیدن
1905، ] تهران ، بی تا. [ ؛ علی بن حسین علم الهدی ، الذخیرة فی علم الکلام ، احمد
حسینی ، قم 1411؛ علی بن محمد علوی عمری ، المجدی فی انساب الطالبین ، چاپ احمد
مهدوی دامغانی ، قم 1409؛ محمد فاضل لنکرانی ، «مصاحبه با استاد آیت اللّه حاج شیخ
محمد فاضل »، نور علم ، دورة 3، ش 6 (فروردین 1368)؛ نعمان بن محمد قاضی نعمان ،
دعائم الاسلام ، چاپ آصف بن علی اصغر فیضی ، ] قاهره [ 1963ـ1965؛ عباس قمی ، منتهی
الا´ مال ، تهران ] بی تا. [ ؛ محمدبن عمر کشی ، اختیار معرفة الرجال ، ] تلخیص [
محمدبن حسن طوسی ، چاپ حسن مصطفوی ، مشهد 1348 ش ؛ محمدبن یعقوب کلینی ، الکافی ،
چاپ علی اکبر غفاری ، بیروت 1401؛ عبداللّه مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ،
نجف 1349ـ1352؛ محمدباقربن محمدتقی مجلسی ، بحار الانوار ، بیروت 1403؛ همو، مرآة
العقول فی شرح اخبار آل الرسول ، تهران 1363 ش ؛ محمدبن محمد مرتضی زبیدی ، تاج
العروس من جواهر القاموس ، چاپ عبدالستار احمد فراج ... ] و دیگران [ ، کویت
1385ـ1406/1965ـ1986؛ علی بن حسین مسعودی ، مروج الذهب و معادن الجوهر ، چاپ محمد
محیی الدین عبدالحمید، مصر 1384ـ1385/1964ـ1965؛ محمدبن محمد مفید، الارشاد فی
معرفة حجج اللّه علی العباد ، قم 1413؛ احمدبن علی نجاشی ، فهرست اسماء مصنفی
الشیعة المشتهر برجال النجاشی ، چاپ موسی شبیری زنجانی ، قم 1407؛ حسن بن موسی
نوبختی ، فرق الشیعه ، ترجمة محمدجواد مشکور، تهران 1361 ش ؛ علی بن عثمان هجویری ،
کشف المحجوب ، چاپ ژوکوفسکی ، تهران 1358 ش ؛ احمدبن اسحاق یعقوبی ، تاریخ الیعقوبی
، بیروت ] بی تا. [ .
/ حسن طارمی /
روابط عمومی 09117339443