السلام اي درخت نور

بر تنت هميشه رخت نور

اي الهه ي وفا و عشق 

اي تو خوبي و صفا و عشق

پاکي از وجود پاک توست

عشق قلب سينه چاک توست

سراي احمد امشب رشک طور است

زمين و آسمان غرق سرور است

نهد پا در جهان دخت محمد-ص

به راهش از جهان گلريز حور است

عالم شده معطر از گلشن خديجه

خندد گل محمد در دامن خديجه

آنان که ديده بستند از خدمت خديجه

کي مي توان ببينند اين عزت خديجه

بیستم ماه جمادی

این ندا دادی منادی

آمده هنگام شادی

فاطمه از مام زادی

شد جهان پرشور و غوغا

صفحه ی گیتی مصفا

بیت احمد طور سینا

پانهد زهرا-س به دنیا

چه گویم در مقام تو , تو ای روح اهورایی

تو نور چشم خورشیدی  تو زهرایی , تو زهرایی

زهرا که از فروغش عالم ضیا گرفته

دین نبی ز فیضش نشو و نما گرفته

مریم زمکتب او درس حیا گرفته

جشنی به عرش اعلی بهرش خدا گرفته

 

بر آینه‏ جمال داور صلوات

بر آبروی آل پیمبر صلوات

بر فاطمه‏ای که شد به شأنش نازل

از سوی خدا سوره کوثر صلوات

 

سرفصل کتاب آفرینش زهراست

روح ادب و کمال و بینش زهراست

فردا که گشایند در باغ بهشت

مسؤول گزینش و پذیرش زهراست

 

ايام شادماني و روز ولادت است

هنگام شاد بودن و وقت عبادت است

در مصحف خداي تعالي نوشته بود

اين نور با طهور ولايت سر شته بود

 

خوش آمدی به زمین ای شروع زیبایی

تو عطر یاسی و نرگس ، تویی که زهرایی

تو آن طلوع قشنگی که در کنار علی

برای وصف خدا شرح بهترین غزلی

جبرئیل آمده بود ..

علی و جمله ملائک بودند ..

و محمد، عرق وحی به پیشانی داشت ..

و خدا داشت ترنم می‌کرد !!

در میان سخنانش، غزلی نغز سرود ...

نام آن شعر نکو ، "حضرت زهرا" بود!

مادر براي امت اسلام بوده‌اي

آن‌سان كه وصف ام ابيها به ياد بود

حتی دمي كه خواستي از مرتضی انار

انفاق آن به سائل مسكين مراد بود

گفتي امام نيز همانند كعبه است

اي پاسدار قبله شدن افتخار تو

جاي تو را كه هيچ كسي پر نمي‌كند

زينب مگر هماره شود يادگار تو

باشد فدك به دست تو يا دست ديگري

سبز است باغ هاي خدا از بهار تو

 

وظیفه‌ی زن و مرد، ای حكیم، دانی چیست؟

یكی‌است كشتی و آن دیگریست كشتیبان

چو ناخداست خردمند و كشتی‌اش محكم

دگر چه باك ز امواج و ورطه‌ي طوفان

همیشه دختر امروز، مادر فرداست

ز مادرست میسر، بزرگی پسران

 

اگر عالم شود انگشتر ناب

تو بر انگشتر عالم نگيني

 

در کلاس حفظ تقوا و شرف

دختران درند و چادر چون صدف

بهترین سرمایه زن چادر است

زانکه زن را زینت زن ، چادر است

حفظ چادر ، حفظ دین و مذهب است

شیوه زهرا و درس زینب است

حفظ چادر نص قرآن مجید

قفل جنت را بود تنها کلید

حفظ چادر سد فحشا می شود

روسفیدی نزد زهرا می شود

 

اي بهشت قرب احمد (ص) فاطمه(س)

ليله قدر محمد (ص) فاطمه(س)

اي سه شب بي قوت واز قوت تو سير

هم يتيم و هم فقير و هم اسير

وحي بي ايثار تو كامل نشد

هل اتي بي نان تو نازل نشد

مدح تو كي با سخن كامل شود

وحي بايد بر قلم نازل شود

اي كه در تصوير انسان زيستي

كيستي تو كيستي تو كيستي

از شب ميلاد تاآخر نفس

مصطفي (ص)يك دست را بوسيد و بس

آن هم اي دست خدا دست تو بود

اي برآن لبها و دست تو درود

عقل كل از كل هستي شد جدا

تا چهل شب كرد خلوت با خدا

اين چهل شب در  سرش شور تو بود

بهر استقبال از نور تو بود

اي كه از سر تا به پا پيغمبري

بلكه هم پيغمبري هم حيدري

تو رسول الله (ص) شويت بوالحسن (ع)

هر سه يك جانيد با هم در سه تن

بس تويي اي عرش حق را قا ئمه

هم محمد (ص) هم علي (ع) هم فاطمه (س)

بايد اينجا لب فرو بست از بيان

روز محشر قدر تو گردد عيان

صحنه محشر همه پا بست توست

اختيار نار و جنت دست توست

مهر تو روز قيامت هست ماست

ريشه هاي چادرت در دست ماست

روز محشر كار ما با فاطمه (س) است

نقش پيشاني ما يا فاطمه (س) است

از كرامت بر جبين ما همه

ثبت كن هذا محب الفاطمه (س)

دريا غريق مرحمت بي كران تو

هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو

خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك

آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو

صدها فرشته بال نهادند بر زمين

تا دامن خديجه شود ميزبان تو

بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند

حوا و مريم اند پرستار جان تو

بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن

اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو

يك شاخه ياس در دل مجروح كاشتيم

تنها به احترام مزار نهان تو

در بارش است رحمت بي حد ابر تو

پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو

تسبيح تو كه تربت حمزه به قاب داشت

در سينه اش شميم دعاهاي ناب داشت

از كور نيز وقت سخن رو گرفته اي

هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت

در شكر روز ه ا ي كه در سه افطار با تو بود

دستت براي خواهش سائل جواب داشت

جسمت نخواست رخت عروسي به تن كند

از بسكه از بساط جهان اجتناب داشت

با عطر يازده سحر اين باغ آشنا ست

هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت

بيتي به شعر صائب تبريزي آمده است

آن شاعري كه طبع روان همچو آب داشت

((چون صبح زندگاني روشندلان دمي است

آن هم دمي كه با عث احياي عالمي است ))

اي جلوه شكوه و جلال پيمبري

تو حجت هميشه به آل پيمبري

قد راست كرده بود و تنومند مانده بود

از آب چشمه ي تو نهال پيمبري

آنجا كه بحث كيفيت عرش مي شود

جز سينه ی تو نيست مثال پيمبري

مرهم به زخم هاي احد بيشتر بنه

تو با خبر هميشه ز حال پيمبري

كمتر به سينه جاي بده بوسه ي نبي

جاري شده است اشك زلال پيمبري

اين لحظه هاي اخر از احمد جدا مباش

اسوده نيست بي تو خيال پيمبري

قدري صبور باش بهشت دل نبي

تو زود مي رسي به وصال پيمبري

چون تو تمام آينه خلق احمدي

هر روز روز تو ست به سال پيمبري

ايام شادماني و روز ولادت است

هنگام شاد بودن و وقت عبادت است

در مصحف خداي تعالي نوشته بود

اين نور با طهور ولايت سر شته بود

پيش از شروع خلقت اين خاك و آسمان

اين دانه را به مزرعه عرش كشته بود

از بس كه بود دست توسل به سمت تو

هر گوشه اي ز چادر تو رشته رشته بود

چندي به التماس زمين كرده اي نزول

اين آخرين مسافرت يك فرشته بود

عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت

حب تو در صحيفه مومن نوشته بود

ما را ببخش مدح تو كوثر نداشتيم

ما غير چند واژه ابتر نداشتيم

هر دختري كه ام امامت نمي شود

يا مادر پيمبر رحمت نمي شود

در مجمع خلايق حق فاطمه يكي است

اين وحدت است شامل كثرت نمي شود

آنجا كه پاي كفو علي هست در ميان

هر دختري كه لايق وصلت نمي شود

از اينكه آب مهريه ات بود روشن است

هر خانه اي كه خانه رحمت نمي شود

فردا بيا كه باز قيامت بپا كني

اي بانويي كه بي تو قيامت نمي شود

با اشتياق سمت صراط آوريد رو

زهرا بدون برگ شفاعت نمي شود

اين سينه باز حال و هواي مدينه خواست

يا رب دعاي كيست اجابت نمي شود

آخر مدينه راز پس پرده داشته است

آخر مدينه يار سفر كرده داشته است

لطف مدام حضرت ياسين به دست توست

آري دعا به دست تو آمين به دست توست

آنجا كه سينه در تب اندوه سوخته است

آرامش دوباره وتسكين به دست توست

پير خمين جلوه ي فرزندي ي تو داشت

يعني كه عزت و شرف دين به دست توست

آنجا كه ابر فتنه گري سايه گسترد

نابودي تمام شياطين به دست توست

اسلام با دعاي تو پيروز مي شود

آري كليد فتح فلسطين به دست توست

اين انقلاب جلوه اي از كوثر تو بود

بر روح تو سلام خدا و دو صد درود

فاطمه زیباترین واژه هاست

فاطمه ناموس شاه لافتی است

فاطمی بودن تشیع بودن است

فاطمه راه علی پیمودن است

فاطمه آلاله آلاله هاست

فاطمه سوز و گداز ناله هاست

فاطمه گنجینه ای از خاتم است

فاطمه چشم و چراغ عالم است

فاطمه روح علی جان علیست

فاطمه هم عهد و پیمان علیست

فاطمه تفسیر یاسین است و بس

باغ هستی را گل آذین است و بس

فاطمه سبزینه سبزینه هاست

فاطمه آوای وای سینه هاست

نی توان گفتن زنی مانند اوست

قلب احمد از ازل پیوند اوست

فاطمه از هر پلیدی عاری است

فاطمه فرهنگی از بیداری است

فاطمه یعنی زمین یعنی زمان

فاطمه یعنی حدیث قدسیان

فاطمه یعنی زمین یعنی زمان

فاطمه یعنی حدیث قدسیان

فاطمه یعنی ثریا تا سمک

فاطمه یعنی مدینه تا فدک

فاطمه دریای عصمت را در است

فاطمه جامی است کز کوثر پر است

فاطمه راز هزاران رازهاست

فاطمه خود برترین اعجاز هاست

کعبه را آیینه روی فاطمه است

پنج تن را آبروی فاطمه است

فاطمه یک یادبود ماندنی است

فاطمه تنها سرود خواندنی است

فاطمه علامه ساز مکتب است

فاطمه آموزگار زینب است

فاطمه رمز تماس با خداست

فاطمه تاج عروسان سماست

آسمان هم خاکسار فاطمه است

یا علی مولا شعار فاطمه است

فاطمه سر چشمه پوشیدگی است

فاطمه چون غنچه در جوشیدگی است

بی حجابان را نخوانی فاطمه

بی نقابان را ندانی فاطمه

فاطمه از مادر عیسی سر است

فاطمه خیر کثیر کوثر است

مریم ازر زاده ز عیسی یک نوید

یازده عیسی شد از زهرا پدید

مکه گر ام القرای عالم است

فاطمه مام رسول خاتم است

فاطمه رمز و کلید جدول است

فاطمه یعنی که حرف اول است

فاطمه فصل گل گلریزی است

برگ زرد موسم پاییزی است

فاطمه مرگ نبی را دیده است

فاطمه اشک علی را دیده است

درسه قالب فاطمه یک روح بود

در دل طوفان علی را نوح بود

گر علی (ع)کون و مکان را لنگر است

فاطمه لنگر برای حیدر است

فاطمه طراح یک برنامه است

بر علیه دولت خود کامه است

فاطمه بر حق کشیها ناظر است

فاطمه در هر محاکم حاضر است

فاطمه روز کشاکش با علیست

فاطمه تکیه کلامش یا علیست

کینه توزان دست مولا بسته اند

پهلوی صدیقه را بشکسته اند

خطبه زهرا چه غوغا می کند

دست های بسته را وا می کند

پشت در رنگین زخون فاطمه است

چرخ گردون واژگون فاطمه است

فاطمه گنجینه ای از جام هاست

فاطمه رنگین کمان نام هاست

فاطمه خورشید پشت ابرهاست

فاطمه مخفی ترین قبرهاست

فاطمه بغض میان ناله است

فاطمه زهرای هجده ساله است

عاشقم در عالم شیدائیم

هر چه هستم مکتب الزهرائیم