(میلاد پیامبر اکرم (ص

جهان سرسبز و خرم گشت از میلاد پیغمبر
منور قلب عالم گشت از میلاد پیغمبر
بده ساقی می باقی که غرق عشرت و شادی
دل اولاد آدم گشت از میلاد پیغمبر
تعالی الله از این نعمت کز او اسباب آسایش
برای ما فراهم گشت از میلاد پیغمبر
ز لطف و رحمت ایزد ز یمن مقدم احمد
ظهور حق مسلم گشت از میلاد پیغمبر
بشام هفده ماه ربیع و سال عامل الفیل
رسالت ختم خاتم گشت از میلاد پیغمبر
بشارت ده به مشتاقان که ز امر قادر منّان
دل ما عاری از غم گشت از میلاد پیغمبر
ز ناموس قدر بشنو تو گلبانگ خطر زیرا
سر نابخردان خم گشت از میلاد پیغمبر
بنای جهل ویران شد ز یمن میمنت بارش
جهان از علم اعلم گشت از میلاد پیغمبر
دوصد اعجاز شد ظاهر که در عرش علی حیران
دو صدعیسی ابن مریم گشت از میلاد پیغمبر
بشد دریاچه ساوه تهی از آب و برعکسش
سماوه همچنان یم گشت از میلاد پیغمبر
به شهر فارس چون شمعی بشد آتشکده خاموش
جمال حق مجسم گشت از میلاد پیغمبر
ز یمن مقدمش منشق جدار طاق کسری شد
که حیران خسرو جم گشت از میلاد پیغمبر
قدم در ملک هستی زد چو ختم الانبیا احمد
مقام ما مقدّم گشت از میلاد پیغمبر
نوای بانگ جاءالحق بباطل چیره شد ایدل
نظام دین منظّم گشت از میلاد پیغمبر
ز حسن پرتو رویش خجل در مغرب و مشرق
مه و خورشید اعظم گشت از میلاد پیغمبر
من « ژولیده » می گویم بگو بر دوستارانش
که شرّ دشمنان کم گشت از میلاد پیغمبر

در باور سبز آینه صاف تویى
در برکه ذهن ماه شفاف تویى
وقتى دل آینه گذر کرد ز تو
مى دید که چشمه چشمه انصاف تویى
در فصل سپیده باور خاک تویى
خورشید به گل نشسته تاک تویى
فرمود خدا به وصفت اى سبزترین
لولاک لما خلقتُ الافلاک تویى

دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟

ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتى نیست
در نظر قدر با کمال محمد

حق چو دید آن نور مطلق در حضور آفرید از نور او صد بحر نور
آفرینش را جز او مقصود نیست پاک دامن تر زاو موجود نیست

دلا میلاد ختم المرسلین است
فروغ آسمانی در زمین است
محمد (ص) مهر ظلمتْ سوز آم
شب یلدای ما را روز آمد

بهار بی خزان، روی محمد
بهشت جاودان، کوی محمد
معطر ساخت گلزار جهان را
شمیم تار گیسوی محمد

سلام بر برکت دستانت که می تواند نان رزق هزاران سفره خالی را مهیا کند!
سلام بر راستی قدم هایت که می تواند صراط مستقیمی را نشان دهد که هیچ پایی برآن نلرزد و خطا نرود!
سلام بر فراخی سینه ات که می تواند همه جهان را تنگ در آغوش رحمت خویش بکشد و باز هم برای بخشش پشیمانان، جا داشته باشد!
سلام بر شیوایی کلامت که می تواند خشن ترین دل های سنگی را چون آب زلال زمزم نور، جاری کند!
سلام بر عبادتت که می تواند جماعت بی کران اقتدا کنندگان را تا معراج خدا ببرد و از عشق، سرشارشان سازد!
سلام بر تواضعت که می تواند هر غریب دور افتاده ای را همنشین تو کند و هر خانه به دوش آواره ای را به همسایگی تو بکشاند.
سلام بر شجاعتت که می تواند چون شمشیری، قلب پر کینه دشمنان اسلام را بشکافد و یک تنه، سپر همه جانبه دین خدا شود!
سلام بر عدالتت که می تواند دست عرب و عجم، فقیر و غنی، برده و ارباب را در دست هم بگذارد و همه را جز به چشم تقوا ننگرد!
سلام بر ایثارت که می تواند طعام خویش به فقیر رهگذر بدهد و لباس خود بر تن سائل پشت در بپوشاند!
سلام بر علمت که می تواند شهری باشد به بی کرانگی ابدیت، با دروازه ای که هیچ پرسشی را بی جواب نمی گذارد!
سلام بر صبرت که می تواند خاکستر جفا از موهایت بتکاند و رد تازیانه ها را دنبال نکند!
سلام بر امانتداری ات که می تواند تو را محرم همه رازهای مبهم و دردهای مجهول کند.
سلام بر وفاداری ات که می تواند رشته هر عهد و پیمانی را محکم کند و باعث بقای هر قول و قراری باشد!
سلام بر لحظه لحظه عمری که جز با نزول رحمت و فرود هدایت بر خلایق نگذشت!
و سلام و صلوات بر رسولی که ولادتش نقطه عطفی در تاریخ انسانیت است!

تو را چه زیبا سرود خداوندِ کائنات با واژه هایی از جنس نور.
پروانه شاخساران آسمان! هر آنچه آینه، روبرویت آغوش گشوده اند تا تو را در خویش تکرار کنند.
هر آنچه آسمان، ببه خاک افتاده اند تا گام هایت را به سجده ببوسند.
بزرگمرد تاریخ! بهار از سر انگشتان تو به شکوفه می نشیند.
خورشید، از گوشه پیشانی بلندت طلوع می کند. تو را با کدام کلماتِ محدود؟ که نمی گنجی نه در کلام، نه در کلمه.
خورشیدی سرشار در دست هایت، ملائک به دست بوسی ات مباهات می کنند.
سرشار از چشمه مهتاب! هر چه پروانه بر گردت بال می زنند، هر چه آسمان، روبرویت دریچه می شود برای پرواز.
می آیی؛ ایوانِ کفر ویران می شود از ایمانِ چشم هایت.
شب، مچاله می شود زیرِ قبایِ گسترده آسمان، در روزی پایان ناپذیر؛ آن چنان روشن که هزاران خورشید، گویی در آن به طلوع نشسته اند. می آیی، وعده آمدنت را دهان به دهان از تورات تا انجیل کِل می کشند.
می آیی و حرا، روی دو زانو می نشیند و انتظار می کشد.
می آیی و مکّه می پیچد در حریری از نور و رنگ.
می آیی و از کشتگاهِ آسمان، خورشید برایت می آورند، ملائک.
کعبه در پوست نمی گنجد. تو را خدای بزرگ خلق کرده است؛ از آبشارها و نور که موج می زنی و می تابی.
تو را با کلماتی سبز باید سرود.
ای آخرین رسول خدا در زمین!
آمدی تا دهانِ به حیرت گشوده آینه ها، نامت را تکثیر کنند در همه زاویه های تاریخ.
دف می زنند و کل می کشند آمدنت را، هر آن چه که پیش از تو سر در گریبانِ انتظار فرو برده بودند.
شهاب های سرگردان می چرخند حول نامت.
به یمن آمدنت، هر چه بهار در سراشیب سکون و سکوت بار دیگر به جوانه نشسته است.

درود خداوند بر تو باد، آن گاه که پیشانی ارادت بر خاک نهادی تا شکوه بندگی را به جای آوری!
درود خداوند بر تو باد، آن گاه که مادر را سلام گفتی و فرشتگان به تحسین جمال بی مثالت پرداختند.
درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زمین از نعمت حضورت در کاینات برخوردار شد و آسمان به میزبانی زمین غبطه خورد.
درود خداوند بر تو باد، آن گاه که خانه دوست، آکنده از عطر عاشقانگی ها شد و نجوای نمازت، دل از آسمان ربود!
درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زبان به حمد و یگانگی خداوند گشودی و عطر توحید، کوچه های مکه را فراگرفت!
درود خداوند بر تو باد، آن گاه که زخم بی شمارت، عشق را به تماشا فرا خواند و عاشقانگی از افسانه به حقیقت پیوست!
درود خداوند بر تو باد، آن گاه که غربت، به قصد قربت برگزیدی و برکت وجودت، تاریخ را به مبدأی از نور، راهنما شد.
درود خداوند بر تولّد، حضور، شهادت و بعثت و جاودانگی ات باد که چلچراغ معرفت را در تاریکنای زمین، برافروختی!
درود خداوند بر تو باد؛ مادامی که حیات در کاینات باقی است.

روابط عمومی 09117339443